درس وبحث

محلی برای ارائه تحقیقات ،مقالات ،نکته های پراکنده ونیز ارتباط با دانشجویانم

درس وبحث

محلی برای ارائه تحقیقات ،مقالات ،نکته های پراکنده ونیز ارتباط با دانشجویانم

بایگانی

بهائیت وانکار خاتمیت

جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ


امت اسلام در طول تاریخ خود بارها هدف تهاجمات مختلف نظامی وعقیدتی قرار گرفته است . برخی از این تهاجمات همچون حمله مغول نسل مسلمین را به خطر انداخت  وبرخی همچون ظهور فرقه بابی وقادینی وبهائی  امنیت عقیدتی جامعه اسلامی را به خطر انداخت. عمده ترین چالش آن دسته از  مدعیان نبوت وشریعت که آئین خود را شریعتی در امتداد ادیان ابراهیمی می پنداشتند مسئله خاتمیت بود. رهبران این فرق باید پاسخ مناسب وتوجیه مردم پسندی در مقابل آیات قران  وروایات معصومین که تصریح به ختم نبوت دارند ارائه می کردند.در این جا مختصرا به دو فرقه بابی وبهایی که در اواخر دوره قاجار در ایران ظهور نمودند می پردازیم.

سید علیمحمد شیرازی (باب)

وی به سال 1260 ق در شیراز مدعی نیابت خاصه امام زمان(باب) شد .فشار اقتصادی ونابسامانی اجتماعی دوران قاجار ،فقر وفلاکت مردم که آرزوی نجات از مصائبشان داشتند باضافه استفاده علیمحمد از اصطلاحات مقدس شیعی وبرخی علل دیگر نظیر جهالت وسادگی مردم وبرخورد ناصحیح دولت قاجار با این مسئله باعث شد تا دعوت باب  با اقبال مردم روبرو شود. به تدریج وی دامنه ادعای خود را بالاتر ببرد ومدعی قائمیت  شد. دولت قاجار وی را دستگیر و به قلعه ای در ماکو منتقل کرد تا سروصدا بخوابد.اما در عمل به سبب تبلیغاتی که  اولین مبلغان باب (حروف حی ) در شهر های مختلف کردند فتنه بابیه خاموش نشد.طرفداران باب برای چاره اندیشی واقدام به نجات وی در بدشت (اطراف شاهرود) گردآمدند. در این مجلس طاهره قره العین که زنی صاحب جمال وسخنور وخوش بیان بود ادعا کرد که دین اسلام با ظهور  باب نسخ شد ه است اما از آنجا که دین جدید هنوز تبیین نشده است ما در زمان فترت (فاصله) قرار داریم بنابراین رسوم قدیمه واحکام سابقه فعلا ملغی است . وی سپس به عنوان اولین دستور نسخ شده اسلام کشف حجاب  نمود. بین بابیان شور وغوغایی پدید آمد برخی جداشدند وعده ای با اذعان به سخن طاهره وقبول نبوت باب راه خود را ادامه دادند.

اندکی بعد جمعیتی از بابیان که به هوای نجات رهبرشان از طریق مازندران عازم آذربایجان  بودند با مقاومت ومخالفت مردم آن سامان روبرو شدند .آنان در قلعه طبرسی (نزدیک بابل) سنگر گرفته وبه جنگ با قوای مردمی ودولتی پرداختند ونهایتا پس از محاصره وجنگ طولانی وکشتار بزرگی که از دو طرف شد تسلیم شدند.به موازات این حادثه خونبار در برخی دیگر از شهرها نظیر زنجان ،نیریز ویزد حوادث مشابهی روی داد .از این رو دولت قاجار در پی محاکمه واعدام باب افتاد.وی پس از محاکمه ومباحثه با علمای تبریز توبه نمود اما توبه وی پذیرفته شند وبه فتوای علمای مذکور محکوم به اعدام شد.

باب در مدت اقامت در قلعه ماکو وسپس قلعه چهریق به نامه نگاری ونوشتن کتاب وتبیین دیدگاه های خود پرداخت .در این آثار سخن از احکام جدید وشریعتی نو به میان آورد وبر نبوت خویش تاکید کرد. وی اظهار داشت که1500 تا 2001 سال  پس از او، شخص دیگری تحت عنوان " من یظهره الله" ظهور خواهد کرد و شریعتی دیگر ارائه خواهد نمود. او  از طرفداران خود خواست نسبت به من "یظهره الله " مهربان باشند واز وی اطاعت نمایند.

پس از باب

 سید باب قبل از اعدام ، طی نامه ای از یکی از شاگردان خود به نام میرزایحیی نوری ، مشهور به صبح ازل ،درخواست کرد متن "کتاب بیان" ، کتاب مقدس بابیان، را که وی نتوانسته بود تمام کند  را تکمیل نماید.این نامه به صراحت برجانشینی میرزایحیی تاکید داشت. در همین راستا ، برادر وی میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء الله نیز منشی و مباشر وی در امورگردید.

هنوز چند سالی از اعدام باب نگذشته بود که عده ای از بابیان تهران به قصد انتقام از شاه قاجار اقدام به  ترور ناصرالدین شاه  کردند .ترور نافرجام ماند وشاه جان سالم به در برد اما در مقابل فرمان اعدام  ومجازات رهبران وبزرگان بابی را صادر نمود .در این حین که قوای دولتی به جستجوی رهبران بابی مشغول بودند.میرزا یحیی  صبح ازل مخفیانه به عراق فرار کرد .از آنجا رهبری بابیان را ادامه  داد. برادر وی بهاء الله  به وساطت سفیر روس از مرگ حتمی نجات یافت ودر بغداد به او ملحق شد وهمچنان سمت پیشکاری برادر را ادامه داد .

انشعاب ودو دستگی

به تدریح بین دو برادر اختلافاتی بروز کرد واندک اندک میرزا حسینعلی که بیان قوی تر وروابط عمومی فعال تری داشت توانست از نفوذ برادر بکاهد وخود را به عنوان شخصیت اصلی بابیان مطرح سازد.جنگ و دعوا بین بابیان عادت هر روزشان شد از این رو دولت عثمانی تصمیم به انتقال ایشان به استانبول گرفت . هنوز فرمان دولتی اجرا نشده بود که میرزا حسینعلی  ادعای دریافت وحی  کرد  وخود را  "من یظهره الله" نامید ودم از دین جدید زد.

جمعیت بابی که هنوز خستگی مهاجرت ودردسرهای ناشی از مخالفت مردم ایران وعراق از تنشان بیرون نرفته بود.شاهد جدا شدن عده ای از میان خود وگرویدن آنان به دیانتی جدید به عنوان دیانت بهائی گشتند.این قضیه بر آتش اختلاف افزود ودرگیری بین بابیان سابق را تبدیل به درگیری بین ازلیان وبهائیان کرد. نهایتا دولت عثمانی برای حل این مشکل دوبرادر را به دو منطقه دور از هم تبعید کرد . میرزا یحیی به قبرس ومیرزا حسینعلی به عکا (در منطقه فلسطین) .

بهاء الله به سبب زرنگی ،روانی  قلم  وبرخی علل دیگر توانست اقبال بابیان به خود را شاهد باشد .کم کم جمعیت بابیان به دو دسته اکثریت بهایی واقلیت ازلی تبدیل شد.پس از بهاء ،پسرش میرزا عباس افندی رهبر بهائیان را برعهده گرفت وی با نگارش کتاب وسفر به کشورهای مختلف آئین تازه تاسیس شده را به جهانیان شناساند.او  معتقد بود چون بهائیت از اسلام برتر است در مقابل 12 امام مطرح در اسلام 24 ولی امر الله  پس از بهاء  باید رهبری این فرقه را برعهده بگیرند.وی فرزند پسر نداشت وناچار نوه دختری اش به نام شوقی افندی رهبری بهائیان را برعهده  گرفت. شوقی نیز که اجاقش کور بود ونتوانست برای رهبری بهائیان فرزندی معرفی کند وبدین ترتیب پروژه 24 امامی بهائیان در دو نفر مختوم شد. پس از مرگ وی رهبری بهائیان برعهده شورای 9 نفره ای به عنوان "بیت العدل اعظم" قرار گرفت. مقر این شورا در شهر حیفا نزدیک عکا در اسرائیل فعلی قرار دارد.

معضلی به نام خاتمیت

بهائیت وبابیت هر دو در سرزمین اسلامی ظهور کردند از این رو  جدا از اشکالات وایرادات فراوانی (نظیر درخواست معجزه، ادبیات پر اشکال باب،احکام مسخره بیان،تناقضات اعتقادی ورفتاری و...)  که به ایشان گرفته می شد  با معضل بزرگی روبرو بودن وآن چیزی نبود جز  عقیده مسلمین به خاتمیت.نویسندگان بابی وبهایی به تبع رهبران خود توجیهات مختلفی برای حل این معضل ارائه کردند که به پاره ای از آن می پردازیم:

1-   خاتم به معنی انگشتر است وخاتم  النبیین یعنی انگشتر وزینت انبیا

در پاسخ باید گفت خاتم اگر بر وزن فاعل خوانده شود (کسر تاء) به معنی ختم کنند یا تمام کننده است واگر به فتح تاء باشد هرچند معنای لفظی آن انگشتر می شود اما از دیرباز انگشتر ومهر روی آن برای نقش دار کردن انتهای نامه وبه جای امضاهای امروزی استفاده میشد بنابراین خاتم النبیین یعنی انگشتری که بر پایین نامه نبوت زده شد وخبر از تمام شدن دوران نبوت داد.

2-   رهبر ما (بهاء الله) رسول بود نه نبی ،ختم نبوت هم به معنی ختم رسالت نیست بنابراین ضرری به شریعت ما نمی زند.

پاسخ: رسول به پیامبر(نبی) ای گفته می شود که از حیث گستره دعوت وظیفه سنگین تری بر عهده دارد وشریعت وکتاب مستقل دارد. با این حساب  هر رسولی در واقع نبی هم هست اما هر نبی ای رسول نیست. بنابراین ختم نبوت شامل ختم رسالت هم می شود وخاتم النبیین به معنی خاتم الرسل هم خواهد بود.

3-   ادیان همانند سال ،دوران بهار وتابستان (ظهور وگسترش) ودوران پاییز وزمستان (تحلیل وضعف وخاموشی) دارند. پس از 1200 سال از ظهور اسلام ،این دین به پیری وخمودی رسیده بود ونوبت به ظهور یک دین تازه رسید.

پاسخ به این ادعا را برعهده خوانده محترم می گذرم که ببیند اکنون که 200 سال از ظهور باب می گذرد (یعنی 200 سال بعد از پیری وخموشی اسلام به ادعای بهائیان)آیا این دین یک دین مرده وبی تحرک است؟  آیا با وجود جنبش های اسلام خواهی که  هر روز توجه رسانه های دنیا را به سمت خود معطوف می کنند می توان اسلام را همانند میترائیسم ودیگر ادیان گمشده در تاریخ ،یک دین مرده بپنداریم؟

4-   پیامبران الهی همه یک حقیقت واحد بودند که در بدن های متعدد ظهور کرد. نوح همان موسی است موسی همان عیسی وعیسی همان محمد ومحمد همان باب وباب همان بهاء الله است . از این رو همان گونه که محمد خود را خاتم الانبیا معرفی کرد بقیه هم میتوانند این ادعا را بنمایند بنابراین نوح هم خاتم الانبیا بود،عیسی  وموسی هم خاتم الانبیا بودند ،باب وبهاء الله هم خاتم الانبیا بودند ولذا منافاتی بین خاتم الانبیا بودن حضرت محمد وظهور پیامبر بعدی نیست.

این اشکال که خود با چندین اشکال روبروست نمی تواند بهائیان را از مخمصه خاتمیت نجات دهد. اولا اصل این نظریه (وحدت باطنی انبیاء) ثابت نیست.ثانیاً، به فرض که ثابت باشد از کجا معلوم که باب وبهاء نبی باشند ؟ ثالثاً، آیا خود حضرت محمد که خویشتن را خاتم الانبیا معرفی کرد از یگانگی حقیقت  وجودی اش با نفرات قبلی ونفرات بعدی خبر نداشت؟ اگر وی خود را همان عیسی ونوح وموسی می دانست که 1260 سال بعد با اسم علیمحمد ظهور می کند چرا با این تاکید ادعای ختمیت کرد؟ اصولاً با فرض یگانگی وحدت این افراد، ادعای ختمیت سخن لغو و بی معنی خواهد بود واز انسان حکیم ، والا ومعصومی چون حضرت محمد(ص) چنین خبطی هرگز صادر نمی شود. رابعاً این که موسی همان عیسی وعیسی همان محمد ومحمد همان علیمحمد باب باشد سر از  اعتقاد به تناسخ در می آورد وتناسخ حتی به نظر بهائیان امر باطلی است.

جدا از شبهات یاد شده ، بهائیان توجیهات دیگری برای حل مشکل خاتمیت ارائه کردند لکن در این مختصر مجال بررسی آن نیست. طالبان می توانند به آثار متعددی که در نقد بهائیت منتشر شده است مراجعه نمایند.

نکته جالب توجه دیگر در مورد ظهور باب وبهاء ،فاصله زمانی بین این دو آئین است.بر طبق چه مصلحتی پس از ادیان الهی قبلی (زرتشت،یهود،مسیحیت،اسلام) که مابینشان از  هفتصد تا هزار سال فاصله است ،به فاصله کمتر از دهسال از مرگ باب ،خداوند تصمیم به بعثت پیامبر دیگری گرفت. بهائیان که پیر شدن اسلام را دلیل نسخ آن توسط دین باب می دانند چگونه پیر شدن آئین بابی پس از هشت سال را توجیه می کنند؟ چگونه خداوند دینی که هنوز در شهر های محل ظهورش گسترش نیافته بود نسخ کرد وتصمیم به اراده دین دیگری گرفت ؟ آیا از خدای حکیم چنین بی برنامگی وبی تدبیری قابل قبول است؟!

نظرات  (۲)

  • علیرضا بیگدلی
  • سلام
    بروز هستم با عنوان : خواهرم! عکس ات را در فضای مجازی دریاب...
    منتظر حضور و نظر شما
    به آدرس :
    http://farhangeparvaz.blog.ir/1393/02/26/aks312312
    وبلاگ:فرهنگ پرواز

    مدافعان حرم www.modafeon.blogfa.com

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی