در ماه های اخیر سریال عربی «حشاشین» ، تولید شده در کشور مصر، به سرعت توانست توجه مخاطبان عربی و در پی آن مخاطبان فارسی زبان را به خود جلب کند. بی تردید ارتباط داستان با جغرافیا و تاریخ ایران، علت توجه مخاطبان ایرانی به این سریال بوده است. زیرا سریالهای تاریخی ساخته شده در کشورهای عربی معمولا برای تماشاگران ایرانی جذاب نبوده است.
ماجرای حسن صباح آنگونه که در سریال می بینیم:
سریال حشاشین ترکیب سه ماجرای د رهم تنیده است. که دوتای آن از ماهیت حاشیه ای دارند. ماجرای اول، عاشقانه بین «یحیی» (پسر موذنی که توسط فدائیان اسماعیلی کشته می شود) و «دنیازاد» که به اسارت دنیازاد و زندگی او در قلعه الموت و پیوستن یحیی به سپاهیان سلجوقی با انگیزه انتقام از اسماعیان منتهی می شود. داستان دوم مسیر زندگی خیام، شاعر ایرانی را تعقیب می کند. خیام در کودکی با حسن صباح و خواجه نظام الملک، وزیر دانشمند حکومت سلجوقی همبازی بوده است. به نقل فیلم، این سه رفیق دبستانی با یکدیگر عهد می بندند که هر کدامشان به جایی رسید، دست دو نفر دیگر را بگیرد و به آنها کمک کند . داستان سوم که مسیر اصلی سریال است، به زندگی و فعالیتهای تبلیغی، نظامی و فرقه سازی حسن صباح رهبر اسماعیلیه نزاری در قرن 5 هجری می پردازد. هر سه داستان با پیچ وخمهایی که دارند نهایتا در قلعه الموت با یکدیگر تلاقی می کنند.
در این سریال، حسن صباح فردی کاریزماتیک با قدرتهای شیطانی، فکر خوانی، کرامت و قدرت بیان بالا و برخوردار از توانایی استدلال قوی برای ترویج عقاید خود و جاانداختن خود به عنوان یک شخصیت الهی است. وی که داعی (مبلغ) اسماعیلیان فاطمی(شاخه نزاری) است در شهرهای مختلف به تبلیغ و یارگیری می پردازد و به دلیل نیاز به یک پایگاه امن به فکر تصاحب قلعه الموت می افتد. او با کمک یاران خود و با دسیسه چینی موفق به تصرف قلعه و اخراج صاحبان آن می شود. بر طبق داستان فیلم، حسن صباح به تدریج با جمع کردن جوانان ایرانی و استفاده از حشیش و داروهای روانگردان ، خویشتن را به عنوان صاحب کلید بهشت معرفی میکند و جوانان را با شستشوی مغزی، فریبکاری و بهره گیری از حشیش و بهشت ساختگی که دختران به اسارت گرفته شده در آن نقش حوری را بازی میکنند به سربازان حوان خود چنین القا میکند که وی توانایی وارد ساختن ایشان به بهشت را دارد و فداکاری در راه او منجر به دخول در بهشت خواهد شد. از نگاه فیلم، علت جانفشانی و فداکاری جوانان اسماعیلی اعتقاد به بهشت و کلید داری حسن صباح است.
بدین ترتیب حسن صباح ارتشی کوچگ اما چابک ، پرانگیزه و پرقدرت برای فرقه اسماعیلیه ایجادمیکند. او با استفاده از اختلافات درون دربار سلجوقی از یکسو، رقابت سلجوقیان با دستگاه خلافت عباسی و با تکیه بر ارتش فدائیان خود موفق حاشیه امنی برای فرقه اسماعیلی ایجاد میکند که تا قرنها بعد از او تداوم پیدا کرد. در سریال صحنه ای متعددی از ترورو قتل مخالفان اسماعیلی وحتی کشتار مردم عادی به تصویر کشیده شده است.
از نیمه سریال به بعد اندک اندک نشانه های پوشالی بودن دعوت حسن صباح و ناتوانی او در تدبیر امور فرقه اسماعیلی نمایان می شود. دو پسر حسن صباح که امید آینده او برای ریاست فرقه هستند به دست خود حسن صباح به دلیل تمرد و تخلف اعدام می شوند. این رفتار تند که بعدها باعث دلخور شدن همسر حسن صباح و انتقادا او به حسن صباح ونهایتا دشمنی زن وشوهر می شود. همسر حسن صباح نهایتا به دست فدائیان اسماعیلی کشته می شود. زید بن سیحون یار نزدیک حسن صباح به نیز به او خیانت میکند و نهایتا نزدیک ترین یار حسن صباح (برزک بن عمید) با دسیسه چینی حسن صباح را گوشه نشین و خود را بهعنوان رهبر بعدی اسماعیلیان معرفی میکند.حسن صباح در آخر عمر گوشه نشین و دچار فراموشی می شود و هیچکس، حتی دختر خود را تشخیص نمی دهد. او حتی در هویت خود نیز به تردید می رسد و دچار اختلال شخصیت و ببی هویتی می شود. و نهایتاً در حالی که پیروانش تصور میکنند او در پس پرده غیبت رفته است از دنیا میرود.
نقد
به زعم برخی از منتقدین، دولت مصر با ساختن سریال حشاشین، قصد تخریب اسلام سیاسی، اسلام حکومتی و جریان اخوان المسلمین را در سر داشته است.این کار با شبیه سازی دیدگاه و رفتار جریانهای اسلام سیاسی در جهان عرب در قالب جریان اسماعیلی و ربط دادن تروریسم و تکفیر به مذهب شیعه انجام شده است. این که چرا مصر این سریال را ساخته. با توجه به اینکه نزاریان با مصر رابطهای ندارند. (اسماعیلیان ساکن در مصر از شاخه مستعلویه بودند نه نزاری) فایده اش ایجاد هراس بیشتر نسبت به گسترش اسلام سیاسی در مصر و سیاه نمایی در مورد ایشان است.
موضع سازندگان سریال نسبت به قهرمان داستان (حسن صباح) از همان ابتدا مشخص است و آن مواجه حسن با شیطان در دوران کودکیاش و فروختن روح خود به او در قبال دریافت قدرتهای شیطانی است.
قضیه باغ بهشت و سوء استفاده حسن صباح از جوانان با استفاده از مواد مخدر برای وفادار کردن ایشان به دستوراتش افسانه ای غیر مستند است که سریال حشاشین با بزرگنمایی آن سعی در تخریب چهره حسن صباح، فرقه اسماعیلی و نمونه معاصر آن ( به زعم فیلم ساز) یعنی جریانهای جهادی، اخوانی و طرفداران اسلام سیاسی و هلال شیعی دارد. به نظر میرسد نویسنده با وام گیری آموزه های مختلف از گروه های فوق و گنجاندن نشانه های آنها در سخنان و عملکرد حشاشین در جای جای سریال، قصد داشته است تا همه گروه های فوق را یکجا زیر تیغ نقد ببرد.
ماجرای عهد «سه یار دبستانی». منشاء آن از دیباچه ترچمه انگلیسی رباعیات خیام توسط «ادوارد فیتزجرالد» به بقیه سرایت کرد خلاف واقعیت و در تضاد با حقایق تاریخی است. خواجه نظام الملک در ۴۰۸ ق درطوس به دنیا آمد. خیام حدود 20 سال بعد در شهر نیشابور و.حسن صباح نیز هم در حدود 17 سال بعد از خیام در قم متولد شدند. بنابراین هنگامی که حسن صباح د رکوچه های قم بازی میکرد خیام سومین دهه زندگی خود راد می گذراند و خواجه نظام الملک نیز مردی جا افتاده در حوالی پنجاه سالگی به سر میبرد لذا تصور این عهد کودکانه میان این سه نفر معقول نیست.
حالات حسن صباح، رنگ سیاه لباس و پرچم او بیننده را به یاد داعشیان میاندازد، گویی افراد حسن صباح پدران تروریستهای تکفیری امروزی هستند. فیلمساز همچنین حداکثر تلاش خود برای بدنام کردن عقاید شیعه به ویژه مقوله ولایت، مهدویت، غیبت، انتظار و ظهور منجی را از طریق جانمایی این عقاید در گفتار وعملکرد حسن صباح و به شکست کشاندن این عقاید در طول داستان داشته است.
بزرگ نمایی در نشان دادن ترورهای حسن صباح و کشاندن عملیات تروریستی حشاشین به قتل مردان و زنن عادی کوچه وبازار و ایجادرعب در مردم عادی که خلاف واقعیت تاریخی است تلاش دیگری برای شبیه نمایش دادن حشاشین و گروه های جهادی وتکفیری نظیر داعش است. این در حالی است که به شهادت متون تاریخی، برخلاف چیزی که از سریال بر می اید، در طول ۳۴ سال حکومت حسن صباح، کمتر از ۵۰ ترور توسط این گروه انجام شد که تمام ترور شدگان از رهبران شاخص و دشمنان اصلی و تاثیرگذار اسماعیلیان بودند نه مردم عادی.
سازندگان علاوه بر نکات بالا، در نمایش برخی رفتارهای حشاشین اشتباهات دیگری هم دارند از جمله اینکه در طول سریال، شیوه نمازگزاری حشاشین شبیه اهل سنت نشان داده می شود. در حالی که فرقه نزاری از شاخه های شیعه بوده و نماز را به شیوه شیعیان برپا می کردند.
برخلاف آنچه در سریال می بینیم به گزارش منابع تاریخی اسماعیلیه، حسن صباح اهل عبادت. تمام عمر از قلعه خارج نشد. به قدری او چون مخالف خلافت عباسی بود علی القاعده لباس سیاه که شعار عباسیون بود استفاده نمیکرد اما در سریال ، او همیشه لباس سیاه می پوشد و پیروان او با پرچم و لباس سیاه نمایش داده می شوند تا با تکفیری های معاصر و دعشیان شبیه سازی شوند.
داستان خودکشی سرباز اسماعیلی و انداختن خود از بالای قلعه مربوط به ملاقات شیخ الجبل، رهبر اسماعیله شام در مقابل سفیر صلیبیان بوده و ربطی به حسن صباح ندارد.
برخلاف روایت سریال، طبق منابع تاریخی حسن صباح هیچکاه از قلعه بیرون نرفت. او اهل زهد، رعایت شریعت و علاقه مند به مطالعه و تبلیغ دین بوده و ربط دادن او به ساحری و اجنه و شیاطین ب اسناد تاریخی قابل اثبات نیست بلکه خلاف آن قابل اثبات تر است. منابع تاریخی وی را مقید به شریعت دانسته اند تاجایی بود که فرزندخود را به جرم نوشیدن شراب مجازات کرد.
اولین گزارش درباره اباحه گری اسماعیلیان و رفتارهای غیر شرعی نظیر خوردن گوشت خوک و زنای با محارم در گزارش برارد لوئیس .به امپراطور روم 571 ق بود که بعد از او در سفرنامه مارکوپولو نیز تکرار شد که احتمالا چیزی جز واگویی اتهام مخالفان نبوده است. در طول تاریخ اسلام، اباحه گری شرابخواری و زنای با محارم به کرات در مجادلات فرقه های مختلف بر علیه دیگری استفاده می شده است. بعید نیست این اتهام که اولین بار در گزارش برنارد لوئیس به امپراطور روم در سال 571 ق آمده و دیگران از او نقل کرده اند، ریشه در رقابتهای میان فرقه ها بوده باشد
سریال حشاشین علاوه بر اشتباهاتی که در پردازش شخصیتها ( حسن صباح، همسرش، زید بن سیحون، بزرگ امید رودباری و...) و دروغهایی که به ایشان نسبت می دهد، از لحاظ تلفظ اسامی نیز عمدا یا سهوا راه خطایی پی گرفته است به گونه ای که اسامی برخی از شخصیتها در طول سریال همواره به اشتباه تلفظ می شود مثلاً کیابُزُرگ امید رودباری ، جانشین حسن صباح که در سریال با نام بَرزَک بن عُمیَد خوانده می شود.
در سریال حشاشین ، حسن صباح در اواخر عمر گوشه نشین می شود و با دسیسه معاون خود یعنی کیابزرگ امید رودباری چنین وانمود می شود که در غیبت به سر می برد. به نظر می رسد این شکل از توصیف، با توجه به اینکه اسماعیلیان از انشعابات شیعه هستند، برای زیر سوال بردن فلسفه غیبت و انتظار در شیعه امامیه است ( دقت داشته باشیم که در جهان معاصر در کنار جریانهای تکفیری و اسلام سیاسی اهل سنت، جمهوری اسلامی نیز نسخه شیعی اسلام سیاسی را ارائه کرده است ) .
آخرین ضربه اعتقادی فیلمساز به فرقه اسماعیلیه ( ودر حقیقت به شیعه امامیه) مبتلا شدن حسن صباح در اواخر عمر خود به جنون و فراموشی است. بنا به روایت سریال، حسن صباح علاوه بر فراموشی حوادث و اشخاص (حتی دختر خود را تشخیص نمی دهد) حتی د رهویت خویشتن نیز دچار توهم می شود. این موضوع تعریض و کنایه ای است به شیعه امامی که به نظر فیلمساز عقایدشان ( امامت، غیبت، ظهور، حکومت جهانی و...) بی هویت و بی ریشه هستند. این در حالی است که اعتقاد به ظهور منجی موعود ( مهدی) از عقاید مشترک همه فرق اسلامی است.
به نظر میرسد تهیه کنندگان این سریال با یک تیر قصد زدن چند نشان را در سر داشته اند هم با اارائه یک داستان تاریخی عشقی جنگی به جذب مخاطب بپردازند و هم اسلام سیاسی مبارزاتی و جریانهای تکفیری عربی سنی را محکوم کند و هم دیدگاه اسلام سیاسی شیعه معاصر را ( با انتخاب ایران به عنوان سرزمین وقوع داستان) زیرسوال ببرد.
هرچند راقم این سطور و افرادی نظیر او مطالبی در نقد سریال منتشر کرده اند اما به نظر می رسد، پاسخ یک کار هنری، یک کار هنری در قد و قامت همان است. اگر قرار است پاسخ ونقدی جدی به این سریال ارائه شود باید منتظر تلاشی هنری از جنس فیلم و سریال باشیم که مسئولیت انجام آن بر عهده هنرمندان و مسئولان وزارت ارشاد و رسانه ملی است.
- ۰ نظر
- ۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۹:۰۳