مردی که فضیلتش قابل انکار نبود
شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ق.ظ
احنف بن قیس مى گوید:
روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین
پیش من آوردند که تعجّب کردم .
آنگاه طعام دیگرى آوردند که آنرا نشناختم .
پرسیدم : این چه طعامى است ؟
معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آن را
با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریخته اند.
احنف بن قیس مى گوید: در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .
معاویه با شگفتى پرسید: علّت گریه ات چیست ؟
گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم
، وقت طعام رسید. فرمود : میهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
امـام عـلى عـلیـه السـّلام در سـاده زیـسـتـى یـک الگـوى کامل بود، کار
مى کرد و زندگى را با کار روزانه اداره مى فرمود، مشک آب درماندگان راه را بر دوش مى
کشید. درخت مى کاشت ، با دلوِ آب ، باغ دیگران را آبیارى مى کرد و مُزد مى گرفت
گفتم : در این سفره چیست ؟
فرمود: آرد جو .
گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید کسى از آن بخورد ؟
فـرمـود: نـه ، هـیـچ کدام از اینها نیست ، بلکه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام
بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.
گفتم : یا امیرالمۆمنین مگر این کار حرام است ؟
حضرت امیرالمۆمنین علیه السّلام فرمود:
نه ، بلکه بر امامان حق
لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد. هـر
وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک ، سفره امیرالمۆمنین نیز مانند
ماست .
مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد کـردى کـه فـضـیـلت او قابل
انکار نیست.
اصل الشّیعه و اصُولُها، ص 65 .
- ۹۲/۰۲/۲۸