آیا ذهن همان مغز است?
قرن هاست بین معتقدان به عالم غیب و منکران آن بحث و چالش بوده است. قبول یا انکار این مسأله مهم ترین عامل در پذیرش دعوت پیامبران و بهره مندی از هدایت ایشان محسوب می شد و از همین روست که قران مجید شرط هدایت را ایمان به غیب می داند. «هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه و....»( بقره ،2)
دعوای مذکور زیربخش های گوناگونی داشت که با سوالات فرعی خود به بحث مذکور تنوع خاصی در طول تاریخ داد. گاه مسأله حقانیت نبوت بود وزمانی وجود روح و وقتی دیگر حقانیت معجزه و وحی و گاهی دیگر .... در قرن اخیر به ویژه نیمه دوم ، آن با توجه به یافته های دانشمندان مغز وعصب شناس این اختلاف خود را در بحث معروف این همانی یا تفاوت مغز وذهن خود را نشان داده است. پاسخ این سوال نقش تعیین کننده ای در اصل بحث ایفا میکند.بدیهی است اثبات این همانی مغز وذهن راه را برای انکار روح ونتیجتاً انکار جهان فراماده و غیب و انکار پدیده وحی و...فراهم خواهد ساخت.
در رابطه با این موضوع ، جان هیگ ، فیلسوف معاصر مقاله ای نگاشته است که توسط دکتر نرگس فتحعلیان ترجمه و در ماهنامه فلسفه نو منتشر شده است. از آنجا که مقاله مذکور حاوی نکات جالبی بود، و مطالب آن با دروس اندیشه اسلامی یک و دو بی ارتباط نیست لذا چکیده ای از آن را تقدیم نظر دوستان دانشجو می نمایم.
جان هیگ خاطر نشان می سازد که در این میان نکاتی وجود دارد که بی توجهی به آنها ممکن است محققان را از رسیدن به پاسخ صحیح بازدارد. یک سوال بسیارمهم این است که آیا «آگاهی» همان فعالیت مغزی است؟ چنانچه پاسخ ما به این سوال منفی باشد راه برای باور به وجود واقعیت های غیر فیزیکی دیگر مانند آنچه که ادیان از آن سخن گفته اند باز خواهد ماند و اموری همچون خدا، برهما ، دارما، تائو و...بی معنا خواهد گشت. ادعای فیزیکالیست ها این است که آگاهی همان فعالیت مغزی و ذهن همان مغز است و لذا چیزی به نام روح در میان نیست.
به نظر فیزیکالیست ها آگاهی یک فعالیت طبیعی ساده بیش نیست و مرکب از کارکردهای الکترو شیمیایی سلولهای مغز است . دو اتفاق «تفکر» و «آگاهی» ، در حقیقت فرایندهای الکتروشیمیایی هستند که به طور همزمان اتفاق می افتند درواقع این دو دو فرایند متمایز «فیزیکی» و«غیر فیزیکی» نیستند بلکه یک واقعه فیزیکی می باشند.به نظر جان هیگ خطری که در این گونه قضاوت ها نفوذ کرده است این است که «همبستگی» را «این همانی» تلقی کنیم.
نکته مهم دیگری که در این بحث برآن تاکید شده است آن است که اصولاً علم مدرن هنوز تعریف واضحی از پدیده آگاهی ارائه نکرده است. با این حساب چگونه می توان بر این همانی فعالیت مغز با آگاهی تاکید کرد . جان هیگ، فیلسوف مشهور معاصر معتقد است حتی کاملترین شرح کارکرد مغز به تجربه آگاهی حقیقی که با آن همبسته است نمی رسد.همبستگی فعالیت های مغزی و پدیده آگاهی حتی آنقدر نیست که بتوان ادعا کرد تجربه ما از آگاهی با اتفاقات مغزی شبیه به هم هستند. به عنوان مثال زمانی که انگشت من خراشیده می شود و من احساس سوزش دارم ( آگاهی ) به این معنی نیست که بخشی از نورون های مغزی در حال سوختن باشد. جاناتان لو، دیگر فیلسوف معاصر می نویسد: من فکر نمی کنم این نظریه که مراحل ذهنی فقط همان مراحل فیزیکی هستند حتی قابل فهم باشد. به نظر می رسد نکته اصلی در این بحث همآن است که راما چاندران، استاد مرکز مغز شناسی دانشگاه کالیفرنیا خاطر نشان ساخته است که : اصولا علم بشری علیرغم بیش از دویست سال تحقیق پیرامون ماهیت ذهن هنوز از پاسخ به سوال آگاهی چیست درمانده است .
نکته مهم دیگری که این جا رخ می نماید این است که اصولاً تز این همانی ذهن ومغز یک فرضیه خالص علمی نیست؟ مطابق با دیدگاه معرفت شناسانه ابطال پذیری پوپر، که امروزه طرفداران فراوان دارد، چنانچه هیچ راهی برای ابطال یک نظریه در میان نباشد نمی توان آن را به عنوان یک نظریه علمی شناخت.در مانحن فیه نیز هیچ آزمایش یا مشاهده ممکنی در بین پارامتر های علمی وجود نداردکه بتواند فرضیه این همانی ذهن و مغز را ( به فرض غلط بودنش ) رد کند لذا نمی توان این فرضیه را ،حداقل بنا بر مبنای ابطال پذیری پوپری، یک نظریه علمی دانست.
نهایتا اینکه ،اگر چه این همانی ذهن ومغز در روزگار ما به طور گسترده ای فرض می شود اما به نظر می سد این تلقی نتیجه پنهانکاری فیلسوفان ذهن و برخی عصب شناسان از ناآگاهی علم بشر درباره تعریف آگاهی است.